در زمینه تاثیرات شیوههای فرزندپروری والدین بر وضعیت روانشناختی و سلامت روانی کودکان چه در داخل و چه در خارج از کشور تحقیقات گسترده ای به طبع رسیده است.
برای دسترسی به فایل ورد WORD این مقاله ، بعد از پرداخت حق اشتراک فایل شماره 138 را دانلود کنید.
یافته های پژوهشی در داخل کشور
در زمینه تاثیرات شیوههای فرزندپروری والدین بر وضعیت روانشناختی و سلامت روانی کودکان در داخل از کشور تحقیقات گسترده ای به طبع رسیده است. از میان تحقیقات داخلی میتوان به پژوهشی اشاره کرد که در آن حیدری و همکاران (1388) نتیجه گرفتند که کودکانی که با سبک مستبدانه با آنها رفتارشده است به علت توقع بالای والدین بیشتر به خودناتوانسازی روی میآورند تا توجیهی برای عدم رسیدن به سطوح توقع والدین خود داشته باشند.
سید موسوی و همکاران (1387) در پژوهشی اشاره کردند که فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه رفتارهای بیشتری از نشانگان برونیسازی شده (رفتارهای پرخاشگرانه و قانونشکنی) نشان میدهند. صدرالسادات (1386) در پژوهشی رابطه بینشیوههای فرزندپروری و کارکرد خانواده در خانوادههای کودکان دارای اختلالاترفتاری، خانوادههای کودکان بد سرپرست و خانوادههای کودکان عادی را مورد مقایسه قرارداد. نتایج این پژوهش حاکی از این بود که کارکرد خانوادههای کودکان دارایاختلالات رفتاری و کودکان بد سرپرست از کارکرد خانوادههای کودکان عادی به طور معناداری ضعیفتر است.
کارکرد پایین خانواده در گروه بد سرپرست و دارایاختلالات رفتاری فقط با شیوه فرزندپروری مستبدانه رابطه مثبت معنادارو در گروه عادی با شیوههای فرزندپروری مستبدانه و سهلگیرانه رابطه مثبت معنادارو با شیوه فرزندپروری مقتدرانه رابطه منفی معنادار داشت. خانوادههای کودکان بدسرپرست بیشتر از شیوههای فرزندپروریسهلگیرانه و مستبدانه و کمتر از شیوه فرزندپروری مقتدرانه استفاده میکنند.
یافته های پژوهشی در خارج از کشور
هایکرفت و بلیست (2010) در پژوهششان دریافتند که به طور کلی اختلالات خوردن ارتباط معکوسی با شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین دارد. همچنین فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه نشانههایی از اختلالات تغذیه ای دارند.
اندر و گولای (2009) در نتایج پژوهشی به دست آمده از بررسی کودکان پیش دبستانی و دبستانی گزارش کردند که فرزندان تربیت شده به شیوه سهلگیرانه اغلب خودخواه میشوند، به احساسها و تفکرات دیگری جز احساس و تفکرات خود علاقه ای نشان نمیدهند،خود کنترلی کافی ندارند، اعتماد به نفس کمی دارند و ممکن است مهارتهای اجتماعی پایینی داشته باشند
راتر (2009) نیز دریافت كه تجارب تلخ زندگی خانوادگی در دوران كودكی موجب به وجود آمدن مشكلات رفتاری بعدی چون جدایی در ازدواج و بزهكاری میگردد.
بالدوین (2008) طی پژوهشی نتیجه گرفت كه نگرشهای پذیرنده و دموكراتیك والدین امكان رشد را به حداكثر میرساند. فرزندان چنین والدینی رشد ذهنی، ابتكار و امنیت عاطفی فزایندهای را نشان میدهند، در مقابل فرزندان والدین طرد كننده و سلطه جو افرادی متزلزل، سركش، پرخاشگر و ستیزهجو هستند.