از این عوامل تشخیص ابتدایی به تدریج روشهای تشخیصی منظم بسیاری به وجود آمد که امروز ما آنها را تست می کنند.تستهااز روش فرافکن به عنوان یک روش تشخیص استفاده می کنند.این فنون به ویژه در سالهای 1950 و1960 که نظریه روان تحلیلی غالب بود رواج بسیار داشت.در سال 1925 نولان لوئیس شروع به استفاده از نقاشی آزاد برای بزرگسالان نوروز کرد و در سال 1952 اشترن به شرح آزاد در روان تحلیلی گری پرداخت.
هنردرمانی به عنوان یک حرفه اولین بار درآمریکا در نوشته مارگارت نامبورگ تعریف شده است. وی پس از یک سال تجربه به عنوان مسوءل وآموزگار هنر در مدرسه والدن دریافت که بیان آزاد هنر کودکان معرف یک شکل سمبلیک کلام است ونتیجه گیری کرد بیان خود انگیخته هنر می تواند اساس معالجات روان درمانی باشد. در سال 1942 آدریان هیل هنرمند و معلم بریتانیایی کار درمان رابا بیمارانی که در آسایشگاه مسلولین، باوی دریک اطاق بستری بودند آغاز کرد (ریچی بی تا ترجمه اعتمادی وتبریزی 1376، 213).
مددی (1379) دریک پژوهش؛ نقاشی درمانی را در مورد بیست نفر از کودکان دارای اختلالات ومشکلات هیجانی در طی 24 جلسه 60 دقیقه ای به کار گرفت. موضوع نقاشی برای این کودکان آزاد بوده وهر کودک موضوع دلخواه خود را به تصویر می کشد، از آزمون بندر گشتالت به عنوان پیش آزمون، پس آزمون استفاده شده و نتایج کاملاً آشکاری در بهبود مشکلات هیجانی این کودکان مشاهده شده است. الینوراولمان که در ابتدا یک آموزگار هنر بود، آموزش هایی را برای پرورش هنر در مدارس روانپزشکی واشنگتن ارائه داد ودر سال 1961 اولین مجله هنر درمانی را منتشر ساخت که یکی از عمده ترین انتشارات در این زمینه به شمار می رود.
درسال 1968 کالج پزشکی هافمن یک سری سخنرانی در مورد هنر درمانی برگزار نمود درمانگران در سطح کشور ازآن استفاده کنند و در سال 1969 به طور رسمی انجمن هنر درمانی آمریکا شروع به کار کرد (لویک 1983، 142).
امروز ه جامعه پزشکی یکی از زمینه هایی است که به سرعت تغییر می یابد و سعی بر آن است که با به کارگیری وسایل مختلف، زمان وقفه در طرح های معالجه بیماران را به حداقل کاهش دهند تا بتوانند به بیماران بیشتری خدمات لازم را برسانند (جانسون وهمکاران 1996، 177).
طبق اظهارات مکنیف پیوستن دارو درمانی وهنر به یکد یگر موجب پدید آمدن نوعی نظم می گردد که همان درمان ،باز گرداندن سریع فرد به زندگی کاری می باشد (مک نیف 1992، 263).
امروزه نقاشی درمانی یکپارچه شده نوعی درمان است که ترکیبی از دارو درمانی و نقاشی درمانی گروهی می باشد و متمرکز برکسب تصاویر درونی فرد است. خلق تصاویر به عنوان نقطه شروع درمان برای گروه، خانواده یا فرد به کار گرفته می شود .
بیماران سریعاً راه رسیدن به هیجانات و آگاهی یافتن از تعارضات خود را پیدا می کنند (اشتاینبر وهمکاران 1999، 142).
دیدگاه عملی در درمان برخاسته از نیازهای بیماران وافرادی که دچار مشکل شده اند، می باشد (آرنهایم 1986، 143).
هنر درمانی نیازمند توجه به نیازهای بیماران مانند نیاز به آزادی، استقلال، بیان کردن وآرامش است (سایمون 1996، 189).
روان درمانی هنری نیازی به جزئیات مهارتی وتکنیکی ندارد (لاند گارتن 1981 ترجمه هاشمیان 1378، 177) و منظور از نقاشی درمانی، نقاشی پروری نیست بلکه منظور ارائه فرصت به فرد است تا از طریق خطوط و رنگ ها، آزادانه احساسات، و عواطف و نیازها وحتی دانستههای خود را به نحوی که مایل است بیان کند (عناصر 1368، 176).
نقاشی و سایر هنرها مانند پلی دنیای درون و واقعیت های خارجی قرار می گیرندوتصویر همانند یک میانجی عمل کرده وجنبه های خود آگاه ونا خودآگاه گذشته، حال، آینده در مانجو را منعکس می کند. نقاشی، بیش از آنکه در تشخیص اختلالات روحی بزرگسالان مفید باشد در امر شنا خت و درمان مشکلات کودکان ناسازگار و بی قرار مناسب است و به این کودکان امکان می دهد که قدرت وقابلیت وخلاقیت خود را بشناسد و در نتیجه مشکلات آموزشی برای آنها، آسان تر جلوه کند (هیربدنیا 1377، 142).
کرامر هدف هنر درمانی را ایجاد فرصت برای انتخاب، تغییر دادن یا تکرار تجربیات می داند که فرصت هایی را برای تجربه مجدد تعارض ها پدید می آورد و سپس به رفع، تحلیل، کامل کردن و یا پاسخگویی به آنها میپردازد. کاربرد بالینی هنر درمانی شامل حال بزرگسالان و کودکان بستری، افراد سایکوز و نوروزی که داوطلبانه در جستجوی معالجات ومداخلات روانپزشکی هستند، افراد زندانی، عقب مانده ذهنی، کودکان دارای ناتوانی یادگیری، خانواده ها وزوج های آشفته می شود و نیز افرادی که مشکلات هیجانی آنها موجب بیماری بدنی مانند عروق کرونر، سرطان، هموفیلی، آسم، مرض قند و بیماری عصبی می شود نیز ازآن استفاده می کنند.
جلسات هنر درمانی ممکن است برای یک نفر یا برای گروه های کوچک یا بزرگ و یا خانواده ها تنظیم شود و نیز ممکن است در دفتر درمانگران یا در کلاس یا اتاق یک بیمار در بیمارسان و یا در زیرزمین یک بیمارستان عمومی برگزار می گردد و این خود مشروط به نیاز وجهت گیری های هنر درمانگران یا موسسه ای که هنر درمانی را به کار می برد دارد.کیفیت تکنیکها بنا به دلایل ذکرشده تغییر می یابد.
هنر درمانگرا نباید تجربه کافی در مورد به کار گیری وسایل هنری برای رسیدن به اهداف معالجه را داشته باشد. برای مثال نقاشی با انگشت، نقاشی های رنگ روغن و نقاشی روی سفال وسایل لمسی هستند که وسواس عملی را نسبت به لکه افزایش می دهد و اگر هدف معالجه، فراهم کردن ساختاری باشد که به بیمار کمک کند تا کنترل درونی کسب کند این جانشین نمی تواند کمک کننده باشد و می تواند برای اهداف درمانی زیانبخش باشد. یکی از مولفه هایی که در انتخاب وسایل اثر بسیار دارد میل وخواست خود فرد است.
بیمارانی که نیاز دارند برای ارتباط بر قرار کردن با دیگران به خاطر عدم ارتباط کلامی تشویق شوند. از فعالیت های گروهی بهتر وبیشتر بهره مند می گردند. کودکانی که به علت اختلالات یادگیری خاص، دچار مشکلات رفتاری و گوشه گیری شده اند اولین نقاشی کودک برای هنر درمانگران ارزشمند است زیرا این اولین قدم برای خویشتن پذیری کودک محسوب می-شود. برای همه بیماران و مراجعان، هنر درمانی شکلی از ارتباط غیر کلامی است که موجب دورنگه داشتن افکار واحساسات مزاحم می شود و برای بیماران سایکوتیک موجب جدا سازی خیالات از واقعیات می گردد.
هنر درمان برای خانواده های آشفته ممکن است نشان دهد که چه کسی در خانواده سپر بلا شده است و نیز می تواند خطر جدایی نسل ها و پس آمد آن را که موجب تقویت فردیت می شود را روشن کند.طول مدت درمان بنا بر جایی که درمان صورت می گیرد.اهداف درمانی و نیاز بیمار تعیین خواهدشد. یکی از شایعترین کار برد هنر درمانی در مورد اسکیزوفرنی می باشد و این ناشی از ایت حقیقت است که بیمار اسکیزوفرنی از یک رویداد ضمنی رنج می بردکه اغلب حات شدیدی از بازگشت می باشد و به نظر می رسد که هنر درمانی بیمار را وادار می سازد که خود را به طور متوالی ووسواس گونه به کمک وسایل هنری بیان کند.
نقاشی خود انگیخته برای فراخواندن تداعی ها و درک بهتر از حوزه های تعارض برانگیز به کار می رود. افرادی که بیماری افسردگی دارند اغلب احساس می کنند از اجتماع دور هستند واین خود عدم کفایت ودرماندگی آنها را منعکس می کنند.درمانگر باید هیچ طرح یا فعالیتی که موجب ناکامی آنان شود پیشنهاد نکند.بیماران وسواسی و نورتیک اغلب برای انجام فعالیت غیر کلامی مانند نقاشی مقاومت می کنند.ودر اینجا هنر درمانگر برای اینکه یک رابطه درمانی را به وجود بیاورد گاهی اوقات باید از کشیدن نقاشی به طور مشترک بر روی یک قطعه کاغذ استفاده کند. (لویک 1983، 143).
بنابراظهارات اسکیف و هیوت (1998) نقاشی مشترک گروهی روی یک جا می تواند موجب اجتناب از پوشش تفاوت فردی شده و راهی باشد که گروه بتواند با احساسات مشترک، هم در سطح هشیار و هم نا هشیار درباره یک موضوع مشترک کار کند. سایمون در کتاب (نقش های سمبلیک در هنر درمانی ) در بخشی به نام «هنر آشپزخانهای » از گروه های کوچکی شامل چند کودک و بزرگسال یاد می کند که بر حسب علاقه مشترکشان نقاشی آزادی را به کمک یکد یگر ترسیم می کنند و هر یک در حین انجام یک فعالیت گروهی به برون ریزی عواطف خود می پردازد (سایمون 1996، 176).
گیلوری ولی (1994) در نوشته های خود از زن 34 ساله ای به نام تریش یاد می کنند که همه عمر خود را در مرکز حمایتی به سر برده او مشکلات یادگیری شدید ورفتار پرخاشگرانه انفجاری داشت و هیچ زبان گفتاری یا اشاره ای نداشت .تریش مدت سه سال در یک هنر درمانی گروهی شرکت داده شد.وی همیشه در جلسات حضور داشت وروی میز کوچک خود کار می کرد و نقاشی را به هر وسیله دیگر ترجیح می داد. تریش به طور فعال رنگ انتخاب نمی کرد و به طور خود انگیخته آنها را عوض نمی کرد و از یک رنگ به اندازه ای استفاده می کرد که تما م شود. او از حرکات دایره ای قوی یا خطوطی که از سمت خود به سمت بالا کاغذ می کشید، استفاده می کرد و اولین نقاشیهایش خطوط دایره ای وار در لبه کاغذ بود.
با گذشت زمان فضای بیشتری از کاغذ را پر می کرد تا سطح کاغذ از رنگ پرشود.تریش از هنر درمانگر به عنوان یک ابزار برای گرفتن اشیاءاستفاده می کرد.او در یکی از جلسات به طور غیر عمد ی چند برگ کاغذ برداشت .وقتی به جای خود بر گشت گیج شده بود که کاغذ های اضا فی را چه کند. سر انجام یک برگ را جلوی درمانگر یکی را برای خود ودیگری را برای خود ودیگری را سر جایش گذاشت ودر حالی که کاغذ درمانگر کمی از سطح کاغذ تریش را پوشانده بود وی به هنگام رنگ کردن کاغذ به دقت رفتار می کرد تا کاغذ درمانگر رنگی نشود. درمانگر متوجه شد که تریش به طور آزمایشی مرزهای خود را با دیگران تشخیص داده است.
به نظر می رسد دراین مورد بیمار با تکیه بر جنبه های فضایی محیط ،قادر به پاسخگویی در سطوح عاطفی و فیزیکی به جلسات هنر درمانی گردیده است. کیلیک و شاروین (1997) در کتاب هنر روان درمانگری و روان پریشی ها با یک دید روانتحلیلگری مینویسد: اولین سال های کودکی تعیین کننده رشد روان شناختی بعدی است وزندگی یک تعارض بین بازگشت و پیشروی، مقاومت و تغییر می باشد که این فرآیندها در مراحل بعدی زندگی آشکار می گردد. در مورد افراد سایکوتیک پیوند بین دنیای واقعی ودنیای درونی فرد از هم گسسته است، نقاشی می تواند نقش یک میانجی را بازی کند و تصویر، منعکس کننده جنبه های خود آگاه وناخودآگاه گذشته، حال وآینده فرد است.
در این کتاب کیلیک وشاروین به دختر 27 ساله ای به نام لنا اشاره می کنند که داروهای ضد روان پریشی در یافت می کرد و با کاهش دارو، پارانوئید و پرخاشگری در او ظاهر می شد وی یک بار نیز به طور جدی اقدام به خود کشی کرده بود و روز به روز حال وی روبه وخیم شدن می رفت. پس از حضور وی در جلسات هنر درمانی در ابتدا هیچ تمایلی به گفتگو با درمانگر از خود نشان نمی داد ولی پس از اینکه در مورد لوازم نقاشی به وی توضیحاتی داده شد، شروع به نقاشی کرد.
وی در طی دوره درمان بیش از سیصد نقاشی کشید که کاملاً روند بهبودی او را با پیوند تصورات و لغات نوشته شده با اجتماع به خوبی نشان می دهد که در این کتاب درمانگر به شرح پنج نقاشی می پردازد و در هرنقاشی حالات بیمار و مراحلی را که طی کرده، فرافکنی ترس ها و اضطراب های درونی وتمایز یافتن واقعیت و دنیای درونی به خوبی می توان مشاهده کرد. کیم و همکاران (1992) به یک مطالعه توصیفی در مورد درمان های مورد پذیرش بیماران پرداختند.
آزمونی های آنان پنجاه وشش بیمار از بخش روانپزشکی، یک بیمارستان بودند. داده ها در طی هفت ماه جمع آوری شده و بیانگر این نکته بودند که 2/ 92 درصد از آزمودنی ها به نقاشی درمانی پاسخ مثبت داده اند. بررسی پیشینه روان درمانی بیانگر اینست که بیشتر روان درمانگر در کار با کودک بازی و وسایل هنری را پیشنهاد کرده اند، زیرا که به عنوان وسیله ای برای تعامل است و یک شکل ارتباط مناسب برای گروه های سنی کودکان فراهم می کند.
هدف عمده در هنر درمانی خواه در گروه یا فردی فراهم آوردن تسهیلات، تحرک خلاقیت،کمک به کودکان برای پیشرفت و سازگاری بهتر با دنیای اطراف وتغییر در الگوهای رفتاری آنان می باشد. اسکیف وهیوت دلایل عمده ارجاع کودکان به هنر الگوهای رفتاری آنان می باشد. اسکیف و هیوت دلایل عمده ارجاع کودکان به هنر درمانی گروهی را زیر بیان می کنند.
الف)هنردرمانی گروهی با افزایش قوه ابتکار وبه صورت تفریحی قادر است بازداری فعال کودکان را برای مهار رفتارهای خطر جویانه به آسانی افزایش دهد.
ب) وسیله ای هدفمند وتخیلی برای بیشتر کودکان است که با استفاده از وسایل هنری می تواند از آن به عنوان الگویی برای یکپارچه سازی استفاده کنند.
ج) فرصت بودن بخشی ازیک گروه،با فرهنگ خودشان را برای کودک فراهم می کند،که وابسته به شرکت همه اعضای گروه است وتجربه رشد هیجانی کودکان را به برای آنها یی که تجربیات خوبی در خانواده ویا کلاس درس نداشتند، پدید می آورد.
د)کودکانی که نسبت به بودن با بزرگسالان رغبتی نشان نمی دهند می توانند پس خوراند بیشتری از همسالان گرفته وگروه را محیط اجتماعی راحتی برای درمان بیابند.
ه) کودکانی که ترسیده اند احساسات خصمانه آنها غیر قابل قبول باشد،گروه را جایگاه محکمتری نسبت به وضعیتهای درمان دو نفری خواهند یافت.
اسکیف (1998) در کتاب خود در باره دختر هفت ساله ای به نام مری می نویسند که پنج خواهر وبرادر داشت این دختر دو بار شاهد بریدن مچ دست مادرش برای خودکشی بود و تقریباً قادر به هیچ گونه عملکردی در مدرسه نبود و هیچ ارتباطی نیز با آموزگارش برقرار نمی کرد.
دختر هفت ساله دیگری به سارا در این گروه بود به خاطر رفتارهای پرخاشگرانه اش تحت روان درمانی قرار گرفته بود. در یکی از جلسات در حالی که مری از بودن در گروه مضطرب می رسد و از اینکه کاری انجام دهد، خوداری می کرد. سارا مقداری چسب و شن را در درون ظرفی با یکد دگر مخلوط کرد و در حالی که دستانش بسیار کثیف شده بود از آنچه انجام داده بود با خنده صحبت می کرد.
در همین موقع مری جلو رفت و در کمال آرامش دستان آلوده او را در دست گرفت وسپس به سمت چند کاغذ رفت عکس دستش را روی آنها کشید و دور آنها را برید، چنین به نظر می رسید که این عمل او مستقیماً با تلاش مادرش برای خودکشی مربوط می شد سپس دستهایی را که از کاغذ بریده بود به هوا ریخت.
پس از آن همه اعضای گروه این را به عنوان یک موضوع پذیرش او از طرف گروه موجب شد که وی خود را بخشی از آن بداند و تغییرات محسوسی در وی پدید بیاید. پاین (به نقل از ویلیامز ووود 1973، 174) هنر را یک تجربه لذت بخش همگانی و یک نوع بسط خود می داند که مهمترین ومناسب ترین پاداش را فراهم می کند در حالی که در همان زمان ممکن است در خدمت دیگر عملکردها باشد.تجارب خلاق موجبات رها شدن تجارب انعطاف ناپذیر را فراهم کرده و باعث پرورش یکپارچه سازی واقعیت اکنون وتجربه گذشته می گردد.
دنی (1972) اظهار می کند که هنر در یک محدود وسیع رفتاری شامل تخلیه هیجانی، افزایش ارتباط موثر، افشاگری و تغییراتی در نگرش و رفتار گشته و در شش زمینه اکتشاف، ایجاد تفاهم، ادراک خود، آشکارسازی احساسات درونی، ارتباط درون - فردی در جهان خودش، بسط می یابد. بسیاری از کودکان معلول، تاخیرات ویژه رشدی دارند سبب هنر ودیگر فعالیت های خلاقیت آمیز میتوانند تاثیر ویژه ای روی آنها بگذارند.
روبین 1975 (به نقل از وبلیامز 1977، 215) پس از کارهای گسترده ای که با تعداد زیادی کودکان معلول انجام داد،بیان کردکه کودکان می توانند از تجربیات هنری بهره بسیاری ببرند که به طور خلاصه شامل موارد زیر می گردند:
- تجربه های هنری وسیله ای برای کشف و دریافت لذت موجود در محیط اطراف
- راهی برای کنترل وتسلط یابی بر روی چیزها
- وسیله ای برای تجربه موفقیت آمیز و پیشرفت مهارت ها - ابزاری برای خود آگاهی واعتماد به نفس
- وسیله ای برای پالایش وبیان احساسات
- راهی برای کسب ترتیب از گم گشتگی - وسیله ای برای بسط دادن دنیای حقیقی - و راهی برای خلاقیت هستند.
موریشما 1975 در آموزش عملی به کودکانی که دارای ناتوانی ذهنی بودند، مشاهده کرد که لذت درونی، در انجام تکالیف هنری برای ذاین کودکان مهمتر از تقویت های بیرونی بود واین خود به نیازهای انگیزشی در جهان خصوصی کودک تکیه دارد.
گارترومیلر (1975 به نقل از ویلیامز1977، 176) در یک برنامه تجربی که برای هشت کودک در سنین 11-7 سال با دو خط پایه طراحی کردند به تحقیق در مورد این فرض پرداختند که فعالیت های هنری قادرند رشد،آگاهی ادراکی ومهارتهای حرکتی کودکان دارای ناتوانی یادگیری باشند. نتیجه برنامه تجربی 6 هفته ای آنها که به وسیله آزمون ادراک بینایی فراستیک اندازه گیری شد تفاوت معنی-داری را نشان داد (ویلیامزووود 1977، 199).