مطالعه و پژوهش درباره تاب آوری در سه دهه گذشته از طریق سه موج اصلی گسترش یافته است. موج اول توصیفاتی از پدیده تاب آوری و مفاهیم اساسی و نیز روشهای پژوهش در این زمینه را فراهم میکند که بر شخص متمرکز است.
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
56
مطالعه و پژوهش درباره تاب آوری در سه دهه گذشته از طریق سه موج اصلی گسترش یافته است. موج اول توصیفاتی از پدیده تاب آوری و مفاهیم اساسی و نیز روشهای پژوهش در این زمینه را فراهم میکند که بر شخص متمرکز است. ثمره موج دوم بررسی پویا تر تاب آوری، پذیرش رویکرد سیستمهای رشد در تئوری و تحقیق، سازگاری مثبت در بافتی از خطرات و ناملایمات و تمرکز روی داد و ستد های میان افراد و سیستم های تو در تویی است که رشد فرد در آنها صورت میگیرد. موج سوم که در حال شکلگیری است بر ایجاد تاب آوری به کمک مداخلات پیشگیرانه به منظور هدایت مسیرهای رشد تاکید دارد.
موج اول: تاب آوری فردی و عاملهایی که تفاوت ایجاد میکند
تحقیقات اولیه به بررسی کودکانی میپرداخت که در برابر ناملایمات و نابرابریها آسیبناپذیر بودند. باور اولیه این بود که این افراد به واسطه ویژگیهای درونی، نسبت به عوامل استرس زا نفوذ ناپذیرند. به تدریج با گسترش پژوهشها و توجه به انواع آسیبها واژه پویاتر و کیفی تر تاب آوری جایگزین واژه آسیبناپذیری شد. این مفهوم قادر است به شیوه مناسب تری تأثیر متقابل عوامل خطرزا حفاظتی را درطول زمان بر افراد، خانوادهها و جوامع بیان کند (رایت و ماستن ،2006).
از نسل اول پژوهش در زمینه تاب آوری در طول رشد، این پدیده در سرتاسر جهان در بافتهای متفاوتی مورد مطالعه قرار گرفته است. با وجود بحثهایی که تا کنون نیز در جریان است، به تدریج توافقاتی در مورد مفاهیم کلیدی حاصل میشود.
تاب آوری به طور معمول اشاره دارد به الگویی از سازگاری مثبت در بافتی از ناگواریهای گذشته یا حال (گارمزی،1981). بنابراین لازمه اینکه فرد به عنوان تاب آور شناخته شود حضور دو معیار است: اول اینکه بایستی تهدید معناداری نسبت به رشد یا سازگاری فرد وجود داشته باشد؛ حضور عامل مهمی که رشد یا سازگاری فرد را تهدید کند و دوم اینکه علیرغم حضور این عامل خطرزاو تهدیدکننده، سازگاری کنونی یا نهایی رضایتبخش باشد (ماستن،2001).
در طول سه دهه گذشته همواره محققان با سردرگمیهای بسیاری در زمینه تعریف اصطلاحات مرتبط با این حوزه روبرو بودهاند (لوتار،سیچتی و بکر ،2000). با این حال ناگواری ، حوادث زندگی، مخاطرات و آسیبپذیری به واسطه مطالعاتی که در زمینه آسیبشناسی صورت گرفته است واژههای آشنایی هستند. در کنار آن مطالعات تاب آوری نیز مفاهیمی مثل موهبتها ، عوامل جبرانی ، عوامل حمایتی ، شایستگی ، و تکالیف رشد که در کارهای اولیه کمتر به آنها اهمیت داده میشد را پررنگ تر میکند.
مطالعات تاب آوری مفاهیمی که بیانگر تهدیدات سازگاری مناسب هستند را مورد توجه قرار داده و در کلماتی مثل خطر، ناگواری، تهدید و حوادث منفی زندگی به مفهومسازی میپردازد. خطر دلالت میکند بر افزایش احتمال یک پیامد منفی؛ به عبارت دیگر احتمال اینکه در یک گروه یا جمعیتی از افراد که با عامل خطر زا روبرو هستند پیامدهای رفتاری، شناختی و عاطفی منفی دیده شود. بیش از احتمال مذکور در یک گروه یا جمعیت فاقد عامل فوق میباشد.
اغلب به خاطر ماهیت پیچیده و تراکمی عوامل خطرزا، پیشبینی دقیقی در مورد پیامد حضور آنها نمیتوان ارائه کرد. به عنوان مثال نوزادانی که نارس به دنیا میآیند از نظر شرایط، وزن هنگام تولد، موقعیت اقتصادی اجتماعی والدین و مراقبتهای پزشکی وضعیتهای متفاوتی دارند که دانستن آنها به پیشبینی هرچه بهتر و نیز درک پیامد، کمک میکند (رایت،1990). با این حال عوامل خطرزا به ندرت به صورت منفرد رخ میدهند. به طور معمول کودکانی که درمعرض خطر بالایی قرار دارند، دچار فلاکتهای چندگانه وطولانی مدت هستند (ماستن ورایت،1998)، هنگامی که عوامل خطرزا با یکدیگر جمع میشوند امکان تاب آوری کمتر می شود و احتمال پیامد منفی افزایش مییابد. بنابر این بسیار مهم است که به منظور پیشبینی و درک بهتر پیامدهای رشد، تراکم عوامل خطرزا به عبارت دیگر عوامل خطرزایی که به طور همزمان یا پشت سر هم رخ میدهند، در نظر گرفته شود (سامروف،گاتمن و پک ،2003).
برای نمونه طلاق، عامل استرسزایی است که معمولاً مورد مطالعه قرار میگیرد. اما تحقیقات، ناهماهنگی قابلتوجهی در مورد پیامد آن برای کودکان نشان میدهند. مفهوم خطر تراکمی به روشن کردن این مطلب کمک میکند؛ طلاق یک استرسزای منفرد و کوتاه مدت نیست، بلکه فرایندی طولانی مدت است که با تغییرات زیاد در زندگی و استرس زاهای چند گانه همراه است. گستردگی و طول مدت این استرس زاها از خانوادهای به خانواده دیگر، متغیر است و میتواند قبل، بعد و همزمان با خود پدیده طلاق رخ دهد. نهایت اینکه برخی از مصائب، آنچنان طولانی مدت و گسترده هستند که از هیچ کودک و نوجوانی نمیتوان انتظار داشت در چنین شرایطی تاب آور باشد، مگر اینکه محیطی امن و طبیعی جهت رشد مهیا شود. بنابراین در مواردی که آسیبهای سنگین مثل جنگ، بلایای طبیعی و غیره رخ میدهد، تاب آوری مستلزم مهیا شدن محیط جبرانی مناسب پس از پایان یافتن آن است (رایت ، ماستن ، نورث وود و هوبارد ، 1997).
دومین جنبه کلیدی از قضاوت در مورد تاب آوری افراد مربوط به تصمیمگیری در مورد کیفیت سازگاری یا رشد فرد است. محققین معیارهای مختلفی برای قضاوت در مورد سازگاری مثبت بکار بردهاند از قبیل عدم آسیب روانشناختی، موفقیت در تکالیف مهم رشد و بهزیستی ذهنی . بسیاری از محققان شایستگی را به عنوان برآورده ساختن انتظارات متناسب باسن و در بافت فرهنگی ویژه جامعه قلمداد میکنند که اغلب به صورت سوابق موفقیت کودک یا نوجوان در دستیابی به تکالیف رشد و استانداردهای مرتبط با سن در حوزههای مختلفی مثل جسمی، عاطفی،شناختی، اخلاقی و رفتاری تعریف میشود که البته میتواند در جوامع مختلف، متفاوت باشد.
بسیاری از مباحثات مختلفی که در موج اول تحقیقات در زمینه تاب آوری مطرح میشد مرتبط با معیار سازگاری در قضاوت در مورد تاب آوری بود. مثال اینکه آیا فرد تاب آور، فردی است در مقطعی از زندگی شایستگی و سازگاری نشان داد و در مقطع دیگری نشان نداد، آیا باز هم تاب آور شناخته میشود؟ به هر حال معیاری که توسط آن تاب آوری مورد ارزیابی قرار میگیرد و میزان جامعیت آن در حوزههای مختلف بر میزان رواج تاب آوری در گروههای پرخطر و ماهیت فرایند های مرتبط با آن تأثیر خواهد گذاشت (ماستن،2001).
موج اول مطالعات تاب آوری بیش از همه بر شناسایی پیشبینی کنندههای سازگاری مثبت در شرایط نامساعد متمرکز بود. محققان بر ارزیابی تفاوتهای فردی یا موقعیتی که منجر به تفاوت در پیامد ها میشود در بین کودکانی که از نظر عوامل خطرزا شرایط یکسانی داشتند میپرداختند. دو دسته عوامل پیشبینی کننده در نظر گرفته میشد. عواملی مرتبط با سازگاری مثبت در سطوح مختلفی از خطر که تحت عنوان موهبتها یا عوامل جبرانی نامیده میشدند (گارمزی، ماستن و تلگن ،1984) و عواملی که به نظر میرسد، اهمیت ویژهای برای سازگاری مثبت در سطوح بالای خطر یا مشکلات دارند که تحت عنوان عوامل محافظتی نامیده میشوند.
عوامل محافظتی عواملی هستند که معمولاً در شرایط پر خطر اثر خود را نشان میدهند. در واقع عوامل محافظتی اثر ناملایمات و ناگواریها روی سازگاری مثبت را تعدیل میکنند. نشان داده شده است که تمایز بین عوامل جبرانی و عوامل محافظتی در رشد بسیار مشکل است. بسیاری از مهمترین همبستههای سازگاری مثبت، خودشان سیستمها و روابط پیچیدهای تشکیل میدهند که عملکرد چندگانه ای دارند (رایت و ماستن،2006). علاوه بر این پژوهشها نشان دادهاند که کودکان در سنین مختلف سیستم های محافظتی و آسیبپذیری های متفاوتی دارند (رایت و ماستن، 1997). نوزادان به دلیل وابستگی کامل به مراقبین شان، به شدت نسبت به از دست دادن یا بد رفتاری آنان آسیبپذیرند، در صورتی که در برابر حوادثی مثل جنگ یا بلایای طبیعی به علت عدم درک ماهیت این حوادث، آسیبپذیری کمتری دارند. بابزرگتر شدن کودکان و رسیدن به سن نوجوانی، محیط مدرسه و همسالان نقش پررنگ تری ایفا میکنند. نوجوانان بیشتر به فعالیتهایی میپردازند که نظارتی برآنها نیست و این روابط باهمسالان میتواند عاملی محافظتکننده و یا اینکه عاملی خطرزا باشد.
موج اول پژوهش روی تاب آوری شامل رویکردهای شخص گرا و متغیر گرا میباشد. رویکرد های شخص گرا به شناسایی افراد تاب آور در پاسخگویی نسبت به عوامل خطرزا میپردازند که برای این منظور از مطالعات موردی و طولی استفاده میشود. رویکرد های متغیر گرا به بررسی پیوندهای بین ویژگیهای افراد و محیطها که با وجود مشکلات به پیامد های مثبت کمک میکنند میپردازد. این شیوه از طریق بررسی متغیرهای مورد نظر در نمونههای ناهمگن و با استفاده از روشهای آمار چند متغیری صورت میپذیرد.
ویژگیهای خانواده مثل محیط خانوادگی باثبات و حمایت گر، سطح پایین اختلاف بین والدین، روابط نزدیک با مراقبین پاسخگو، شیوه فرزند پروری مقتدر والدین (بالا بودن روابط گرم، نظارت وانتظارات)، روابط مثبت با خواهر ها و برادر ها، روابط حمایتگر با اعضای خانواده گسترده، توجه والدین به تحصیلات کودک، وضعیت اجتماعی اقتصادی مناسب، والدین تاب آور، تحصیلات والدین، اعتقادات مذهبی.
ویژگیهای اجتماعی مانند کیفیت بالای محله (محله امن، سطوح پایین خشونت در محله، امکانات محل سکونت، دسترسی به مراکز تفریحی، آب و هوای پاکیزه)، مدارس مناسب (معلمین آموزشدیده، کلاس های فوقبرنامه، امکانات تفریحی در مدرسه)، فرصتهای شغلی مناسب برای والدین، مراقبتهای پزشکی مناسب، دسترسی به خدمات اورژانس، ارتباط با بزرگسالان مراقب و همسالانی با رفتارهای جامعه پسند.
ویژگیهای فرهنگی مثل سیاستهای حمایت از کودکان، سیستم های آموزشی مناسب، جلوگیری از ظلم و ستم و خشونتهای سیاسی، عدم پذیرش جامعه نسبت به خشونت فیزیکی. اگر چه موج اول، ایدهها،سازهها، روشها و یافتههای بسیاری را تولید کرد اما بزودی آشکار گشت که مدل های پیچیدهتری برای درک فرایند تاب آوری ضروری است.
موج دوم: فرایند تاب آوری
پژوهشهای اولیه در زمینه تاب آوری، مهمترین عوامل مرتبط با تاب آوری را تعریف و مشخص کردند، اما درک جامعی از فرایند تاب آوری در طول رشد فرد همچنان ناشناخته مانده بود. در موج دوم پژوهشها، سئوالات از چه به چگونه تغییر یافتند. از آن پس مطالعات و نظریات بیشتر در پی یافتن و درک تعامل نظامدار و پیچیده مسیرهای رشد و پیامد های آنها با تاکید برتاب آوری به عنوان یک فرایند پیچیده در رشد بودند (سیچتی،2003). پژوهشها در دو دهه گذشته به طور روزافزونی تمرکز بر موضوعات بافتی و مدلهای پویاتر تغییر و شناسایی نقش سیستم های رشد داشتند (ماستن،2001). این امر موجب تاکید بیشتر بر نقش روابط و سیستم های فراخانواده و نیز تلاش برای بررسی و یکپارچهسازی فرایندهای بیولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی در قالب مدل های تاب آوری شد (لوتار،2003). چگونگی تعامل فرد با سیستم های مختلف و در سطوح متفاوت در بافت خاصی که فرد در آن قرار داشت بیشتر مورد بررسی قرار گرفت. علاوه بر این، در تعمیم نتایج در مورد عوامل خطرزا و عوامل محافظتی، بافت مکانی و زمانی و مقطعی از رشد که فرد در آن قرار داشت نیز لحاظ شد (رایت و ماستن،2006).
این واقعیت که بسیاری از عوامل حفاظتی که در مطالعات تاب آوری شناساییشدهاند قادرند فرایند رشد را چه در شرایط پرخطر و چه در شرایط کم خطر تسهیل کنند، بیانگر وجود سیستم های سازگاری عمومی در انسانها است. برخی از این سیستم ها که به ویژه در روانشناسی رشد به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته اند عبارتاند از: رشد روابط دلبستگی، رشد اخلاقی، سیستم های خود تنظیمی هیجان، انگیزش و رفتار، سیستم های پردازش اطلاعات و سیستم های دیگر شامل بافت فرهنگی، شبکه خانواده گسترده، سازمانهای مذهبی و دیگر سیستم های اجتماعی است که بر سازگاری تأثیرگذارند (رایت و ماستن،2006).
پژوهشهای موج دوم ارزیابی پیچیدهتری از تأثیر محیط و خانواده ارائه میکنند. والدین معمولاً به شیوه یکسانی به همه فرزندان خود پاسخ نمیدهند، به همین ترتیب همه فرزندان نیز محیط خانواده یکسانی را تجربه نمیکنند (پلامین،آزبری ودان ،2001). حتی زمانی که خانواده با تضاد معناداری روبرو شود، انعکاس والدین از مشکلات برای همه فرزندان یکسان نخواهد بود، در نتیجه فرزندان میزان فشار یکسانی را تجربه نمیکنند واکنش آنها و تأثیر چنین رویداد هایی بر آنها یکسان نخواهد بود.
یک مدل تراکنشی، این الگوهای پویا را در نظر گرفته و اهمیت آزمایش الگوهای تعاملی که رشد را درطول زمان شکل میدهد نمایان میکند (سامروف،2000). تأثیر بافت اجتماعی بر کودک، از طریق ادراک و تفسیرهای وی از آن است. بعضی از پژوهشگران چنین فرایندهای درونی را مورد توجه قرار میدهند. چنین ارزیابیهایی ذاتاً دشوار است به ویژه در مورد کودکان کم سنی که فاقد مهارتهای زبانی و ساختار مفهومی مورد نیاز برای بیان تأثیر تجارب ناخوشایند هستند. معانی که کودکان در سنین مختلف کسب میکنند متفاوت است، بنابراین تاثیری که یک تجربه بر کودکان مختلف دارد متفاوت است.
ویژگی بافتی فرایندهای حفاظتی
به دنبال توجه بیشتر به فرایند های تاب آوری، پژوهشگران در یافتند که فرایند های محافظتی نیز میتوانند بسیار وابسته به موقعیت باشند. همانگونه که گروههای مختلف نسبت به استرسور های یکسان به صورتهای متفاوت پاسخ میدهند، عوامل محافظتی نیز میتوانند برای گروههای مختلف، متفاوت باشند. به عنوان مثال اگرچه روابط نزدیک و حمایت اجتماعی میتواند سازگاری مطلوب تری را در درازمدت پیشبینی کند اما سیچتی و رورگوش (1997) در پژوهشی روی کودکانی که مورد بد رفتاری قرارگرفته بودند مشاهده کردند افرادی که ارتباطات اجتماعی کمتری دارند در درازمدت سازگاری مثبت بیشتری از خود نشان دادند.
به گونه مشابه ورنر و اسمیت (1992) ووایمن (2003) نشان دادند که فاصله عاطفی و انتظارات پایین از والدین میتواند مرتبط با تاب آوری آینده فرد باشد. آنها در ادامه مطالعات خود دریافتند که بسیاری از این افراد در آینده از برادران و خواهران خود فاصله میگیرند که شاید علت آن اجتناب از غرق شدن در مشکلات هیجانی آنان میباشد. این نتایج بیانگر چالشهای متمایزی است که کودکان خانوادههای گسسته با آن مواجهاند و تاکیدی است بر اهمیت اجتناب از نتیجهگیریهای سطحی نگرانه در مورد آنچه موجب مقابله مثبت میشود.
ثبات و تغییردر سازگاری افراد تاب آور
ممکن است کودکی در یک مقطع از رشد به عنوان یک فرد تاب آور تشخیص داده شود و در سایر مقاطع از خود تاب آوری نشان ندهد، یا اینک هدر یک بافت به عنوان تاب آور شناخته شود و در بافتی دیگر، چنین نباشد. دیگر اینکه یک کودک ممکن است در برخی از جنبههای زندگی سازگاری مطلوب داشته باشد و نه در تمام جنبههای زندگی. موج دوم پژوهشها، مدل های پیچیدهتری را فراهم میآورد که به تبیین مسیرهای سالم رشد در مقابل مسیرهای ناسازگاری در زندگی کودکانی که در شرایط پر خطر هستند، میپردازند. این ها فرصتهایی را برای بررسی نقاط عطف در زندگی این افراد که موجب تغییر عملکرد آنهامیشود و نحوه تعامل آنها با بافتی که در آن قرار دارند، به وجودمیآورند (ماستن و رید،2002).
بسیاری از تحلیلها در مورد مسیرهای رشد بر اساس دادههای حاصل از مطالعات موردی و طولی انجام میپذیرد. این نتایج فرصتی فراهم میآورد که به بررسی تغییرات فرد در طول زمان پرداخته شود (ورنر و اسمیت،2001) . چنین دادههایی بیانگر ظرفیت افراد برای تغییر در طول مسیر رشد است و در مورد امکان وجود فرایندهایی که ثبات و تغییری را در عملکرد فرد ایجاد میکند، بینشی بوجود میآورد. بنابراین با توجه به مسیرهای مختلف رشد، نقاط عطفی میتواند در زندگی افراد وجود داشته باشد که آنها را به سمت سازگاری بهتر سوق دهد. به عنوان مثال ورنر و اسمیت (1992) گزارش کردند که بیشتر کودکان پرخطر که در دوران نوجوانی مشکلات سازگاری جدی داشتند، با رسیدن به حدود سی سالگی بهبود یافتهاند و این نتیجه به ویژه در مورد زنان بیشتر صدق میکند. تنها یک ششم از کودکان پر دردسر، بزرگسالانی پر دردسر شدند. این نقاط عطف میتواند رشد منابع فردی، کسب تحصیلات بالاتر، ازدواج باهمسری پذیرا و حمایتگر، به دست آوردن مهارتهای شغلی، برخورداری از محیط کاری مناسب و توسعه شبکه ارتباطات دوستانه و خانوادگی باشد (رایت و ماستن،2006).
با این حال الگوهای بهبود تحسینبرانگیزی که در مورد بسیاری از افراد دیده میشود به این معنا نیست که همه کودکان شرایط استرس زا را به سلامت پشت سر خواهند گذاشت و بهبود خواهند یافت. در صد معناداری از افرادی که در مطالعات مختلف شرکت داشتهاند با مشکلات جدی شناختی، رفتاری و عاطفی روبرو بودهاند که به نظر میرسد اثرات آن پایدار باشد (گانار ،2001؛ماستن و هوبارد ،2003). مطالعات طولی نشان میدهد هنگامی که مشکلات متعددی در حوزههای مختلف به ویژه در سنین پایین برای فرد رخ میدهد مثل شکست تحصیلی، مشکلات سلامت روان، بزهکاری و غیره، الگوهای ناسازگاری و سوء رفتار پایدارتر خواهد بود. در چنین شرایطی مداخلات، مشکل تر و به سختی اثرگذار خواهد بود. نکته دیگر آنکه بعضی از استرس زاهایی که فرد با آنها روبرو است ممکن است اثر خود را همان زمان نشان ندهند و بعدها در زندگی بزرگسالی فرد به تدریج بروز پیدا کنند. به عنوان مثال تجربه زندگی با والدین افسرده یا غفلت و سوء رفتار والدین میتواند به توانایی فرد در برقراری رابطهای صمیمی و ایفای نقش یک والد موفق در زندگی و توانایی فرد در برقراری رابطهای صمیمی و ایفای نقش یک والد موفق در زندگی بزرگسالی آسیب برساند (رایت و ماستن،2006).
تأثیرات فرهنگی روی تاب آوری
همانگونه که با رشد بیولوژیکی، افراد مجهز به سیستم های سازگاری میشوند، رشد فرهنگی نیز تولید کننده مجموعهای از سیستم های حمایتی است. بسیاری از فاکتور های حفاظتی ریشه در فرهنگ دارند. سنتهای فرهنگی، آیینهای مذهبی و انجمنهای مختلف بیشک دامنه وسیعی از فاکتور های محافظتی را برای افراد فراهم میآورند. نشان داده شده است که در میان گروههای اقلیت در یک جامعه، نیروی هویت قومی، نژادی یا مذهبی، میتواند این افراد را در برابر تجارب تبعیضآمیز، مقاوم سازد (رایت و لیتل فورد،2002). علاوه بر این، فرایندها و عواملی که به عنوان ویژگی فردی قلمداد میشوند مثل مهارتهای شناختی کافی، حساسیتهای اجتماعی و عاطفی و توانایی خود تنظیمی ممکن است تحت تأثیر عوامل فرهنگی باشند. لازم به ذکر است که در مورد تأثیر این عوامل بر تاب آوری و چگونگی آن، نیاز به پژوهشهای بیشتر همچنان احساس میشود.
موج سوم: مداخله برای ایجاد تاب آوری
منطق محکمی که از ابتدا برای مطالعه نظامدار تاب آوری وجود داشت عبارت بود از اطلاع رسانی، پیشگیری، آموزش و نیز تدوین سیاستهایی برای ایجاد تاب آوری در شرایطی که ایجاد آن به صورت طبیعی ممکن نباشد. با این حال قبل از دستیابی به این هدف، درک بهتر فرایند های واسطه گر و تعدیل گر، ضروری مینمودند. موج اول و دوم، امکان درک بهتری از مفاهیم و فرایند های تاب آوری را فراهم آورند. موج سوم تحقیقات که هم اکنون نیز در حال پیش روی است، شامل طراحی مداخلاتی با استفاده از دستاورد های پژوهشهای پیشین، به منظور ارتقاء تاب آوری در افراد به ویژه کودکان و نوجوانان و بررسی پیامد ها و نتایج آن است. مداخلاتی که به صورت آزمایش طراحی میشوند امکان بررسی فرضیههای مطرحشده در این حوزه را فراهم کرده و در نتیجه موجب رشد و پویایی هرچه بیشتر پژوهشها میگردند.
نیمرخ فرد تاب آور
جملهای که به طور مکرر در ادبیات تاب آوری دیده میشود این است که تاب آور فردی است که خوب کار میکند، خوب فکرمیکند، خوب بازی میکند، خوب دوست دارد و خوب انتظار دارد (گارمزی،1974، ورنر و اسمیت، 1992). با توجه به موجز بودن جمله فوق ویژگیهای خاصی که توصیفکننده فرد تاب آور هستند عبارتاند از:
شایستگی اجتماعی
افراد تاب آور به صورتی قابل ملاحظه واکنش دهی، فعالیت و انعطاف و تطابق بیشتری را نشان میدهد. این ویژگیها معمولاً شامل همدلی، مراقبت، مهارتهای ارتباطی و شوخطبعی نیز میشود (ورنر و اسمیت، 1992). نه تنها مطالعات مرتبط با تاب آوری بر این ویژگیها صحه گذاشته اند، بلکه مطالعات انجام بر روی افراد دچار مشکلاتی نظیر بزهکاری، سوء مصرف مواد و الکل و بیماریهای روانی بر فقدان این حالات در نمونه خود تاکید کردهاند، از سویی یکی از شواهدی که به صورتی واضح در حوزه بیماری روانی مشاهده شده است، مهارتهای اجتماعی ضعیف در بیماران روانی است. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که افراد دارای ضعیفترین شایستگی و مهارت اجتماعی، بدترین و ضعیفترین پیش آگهی و بالاترین نرخ عود را نشان میدهند. از سویی سطح شایستگی اجتماعی در کودکی پیشبینی کننده شدت مشکلات روانپزشکی در بزرگسالی است (هاوکینز و همکاران،1992).
گارمزی (2002) بر این عقیده است که شایستگی واژهای است که برای مجموعهای از رفتارهای تطابقی به کار میرود، درحالیکه تاب آوری شایستگی آشکار علیرغم تجربه استرس زا های عمده است، در واقع نمیتوان از تاب آوری صحبت کرد، بدون اینکه استرسی تجربه شده باشد. در این ارتباط لازم است تا استرس تجربه شده، استرسی تجمعی و عمده باشد. این در واقع عنصر اصلی در تعریف تاب آوری است. از نظر گارمزی یکی ازعمده ترین استرس ها وشرایط ناگوار تجربه فقر است. در واقع وقتی فقر وجود دارد، مجموعهای از استرس ها را هم با خود به دنبال دارد.